دارند مرا از زمین می کشند بیرون ز آغوش ِ تو چیزی بگو ببین جز من تویی که مانده ای بگو جای تو، من مُرده ام .. دستم را بگیر قرارگذاشته بودم حالا که خانه دارد می ریزد در آغوش ِ تو فرو بریزم
از چه لرزیدی آذرآبادگان من... ؟
هموطنان
آذری ، تمام ایران در سوگ تو بنشسته است ..بنگر اطرافت را ، ترک ، لر ،
بلوچ و ... در ماتمت شریک اند.کاش می شد مرهمی بر دلت گذاشت..
یکی مدالهای المپیکش را می شمرد ...
یکی گناهانش را می شمرد و قرآن بر سر می زند که خدایا العفو ...
و در همین نزدیکی کودکی می شمرد که از خانواده اش چند نفر باقی مانده اند...